شب عید شده و خانواده ها بیش از ماههای قبل، در تلاطمی بس فراوان قرار گرفته اند و هر یک از اعضای خانواده لیستی از مایحتاج مورد نیاز خود در عید را برای پدر خانواده تهیه کرده اند که حتی تهیه برخی از آنها در این شرایط بغرنج، تقریبا محال به نظر می رسد. مرد خانه با خواندن هر یک از این لیست ها بیشتر احساس ناتوانی می کند و بیشتر در فکر فرو می رود که چه کند، پول از کجا جور کند تا به برخی از این نیازها جامع عمل بپوشاند و در مقابل چشمان معصوم دختر کوچک و پسرک بازیگوشش شرمنده نشود و این آخر سالی آنها را خوشحال کند. هر جور که حساب می کند خرید همه آنها امکان پذیر نیست، کلافه می شود وبا عصبانیت می گوید :دخلم با خرجم نمی خونه و…
