هوای بهشت : هوای بهشتت چنان مدهوشم کرد که کوله بار گناهانم را روی زمین رها کردم و با شوق به سویت پریدم .
جایزه : امشب جایزه ی بزرگ را می دهند،جایزه ی حرفه ای ترین مرده شور .
آدم :با دیدن خودم در آینه،خنده ام گرفت،به راستی که چه مضحک است آدم .
ساعات زندگی : ساعات زندگی ام با ساعات مردگی یک پیرمرد عوض شده است .
هنوز:هنوز زنده ام تعجب نکن .
سینه ریز: سینه ریزی را که نقش عزرائیل بر آن بود به گردنت انداختم، به راستی که برازنده توست .
ریتم : ریتم کند فیلم زندگی ام چنان مرا خسته کرد که کل فیلم را پاره پاره کردم .
سوغاتی : سوغاتی برایم یک کفن بیاور، کفنی که اکنون به تن خودت است .
سهم : سهم من از روزگار دیواری بی وزن بود که تلاشم برای شکستنش هیچ وقت نتیجه نداد .
